بر لب دریا چه می گردی نشین


همچو ما با ما در این دریا نشین

مجلس عشق است و ما مست خراب


سر قدم ساز و بیا از پا نشین

در خرابات مغان افتاده ایم


عشق اگر داری بیا با ما نشین

گرد هر در می روی دیگر مرو


بر در یکتای بی همتا نشین

خیز و بنشین زیردست عارفان


آنگهی بر منصب بالا نشین

دیدهٔ روشن اگر خواهی چو نور


در نظر با مردم بینا نشین

خیمه از خانه به صحرا می زنیم


وقت نوروز است و ما صحرانشین